سحرگهان كه نسیم حیات چون دم عیسی
وزید صور صفت بر بساط پهنه خضرا
بشارت آمد از قدسیان به عالم امكان
كه فیض میرسد از مصدر عنایت یكتا
امیدها شود افزون غمین مباش زگردون
رسیده مژده بگوش دل از عوالم بالا
مه ربیع دوم بود و صبح عاشر آن مه
كه فصل دی همه خوشتر شد از ربیع مصفّا
حدیث مام و حسن نام و عسكری لقب آمد
قدم نهاد و سحرگه به ارض اقدس بطحا
حسن به حُسن شمایل حسن به حُسن خصائل
حسن به كلّ مسایل حسن به صورت و معنا
جمال وی همه احمد جلال وی همه حیدر
زخاندان ولایت گلی زگلشن طاها
شه سریر عدالت مه منیر امامت
امیر ملك ولایت ولیّ والی والا
به خاك برتریاش رو نهاده عالم و دانی
به راه رهبریاش سر نهاده اسفل و اعلا
پی هلاكت فرعونیان دهر چو موسی
خداش یار و معین و عصاش در ید بیضا
پسر به حضرت هادی پدر به مهدی قائم
امام عسكری آن حجت خدای تعالی
بگو به آن ارنی گوی طور حسن كه اینك
به طور خطّه بطحا نگر به گاه تجلّی
ز صلب این به وجود آید آن كه بعد ظهورش
امید نوح و خلیل است و مقتدای مسیحا
همان كه عالم سازد زعدل و داد چو گلشن
ز بعد آنكه جهان را گرفته ظلم سراپا
همان كه نصر من الله نقش بر علم او
همان كه تیغ دو دم باشدش به دست توانا
خوشا زمان ظهورش كه جان خسته چو (واصل)
نثار خاك قدومش كنم ز راه تولاّ
نظرات شما عزیزان: